معنی حزب آلمانی

حل جدول

فارسی به عربی

حزب

حزب، طائفه، فئه، حزب الاستقلال


حزب مخالف

حزب المعارضه

لغت نامه دهخدا

حزب

حزب. [ح ُ] (ع ص، اِ) ج ِ حازب. (منتهی الارب). || ج ِ حزیب. (منتهی الارب).

حزب. [ح ِ] (ع اِ) گروه. (ترجمان عادل) دسته. (منتهی الارب). گروه مردم. (غیاث). ثله. (دهار). حزبه. حِزق. فوج. فرقه. ج، احزاب. (منتهی الارب). || جمعی از کفار که متفق شده، به حرب رسول (ص) آمدند. و آن حرب را «غزوه ٔ احزاب » نامند. || یاران. مددکاران. (منتهی الارب). ملازمان. سپاه یا دوستان یا تابعین برای کسی:
حافظ اعلام شرع، ناصردین رسول
کز مدد علم اوست نصرت حزب خدا.
خاقانی.
|| در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف طایفه ای باشند منسوب به یک شخص. و فرق میان حزب و بیت آن است که حزب در بیت داخل باشد چون بطن در قبیله، و احزاب متفق باشند و با یکدیگر محاضره نکنند، اما بیوت مختلف باشند. (از کتاب نفائس الفنون، علم فتوت). || چهار یکی از جزو قرآن و مجموع قرآن سی جزء است پس قرآن صد و بیست حزب باشد. یک صد و بیستم قرآن. || سلاح. (منتهی الارب). ساز جنگ. || ورد. || وظیفه. || نوبت آب. (منتهی الارب). || نصیب. پاره ای از هر چیز. || دسته و فرقه ٔ سیاسی که در امور اجتماعی نظرهای خاص بیک طبقه را تعقیب کند.
- حزب اﷲ؛ حزب خدا. مؤمنین. گروه صلحاء. (غیاث).

حزب. [ح َ] (ع مص) رسیدن چیزی به کسی. رسیدن کار سخت که اندوهناک گرداند. (از منتهی الارب). کاری رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). دشوار شدن چیزی بر کسی و فشردن او را. سخت شدن. حزابه.


حزب سازی

حزب سازی. [ح ِ] (حامص مرکب) حزب بازی، گردآوری افرادی که از یک طبقه ٔ اقتصادی نباشند. رجوع به حزب بازی شود.

عربی به فارسی

حزب

قسمت , بخش , دسته , دسته همفکر , حزب , دسته متشکل , جمعیت , مهمانی , بزم , پارتی , متخاصم , طرفدار , طرف , یارو , مهمانی دادن یارفتن


حزب المعارضة

حزب اقلیت پارلمان , حزب مخالف


حزب الاستقلال

حزب


حزب العمال

حزب کارگر

فرهنگ فارسی آزاد

حزب شمال

حِزْبِ شِمال، حزب چپ- حزب اشتراکی و انقلابی،


حزب یمین

حِزْبِ یمین، حزب راست، در آثار الهیّه منظور «حزب اعتدال است و این حزب مخالف حزب انقلاب و متسمک بمبادی سلیمه اساسیه هیئت اجتماعیه است.» (صفحه 79 جلد سوّم توقیعات مبارکه طبع 130 بدیع)،

فرهنگ فارسی هوشیار

حزب بازی

ایجاد و تشکیل حزب بمنظور استفاده های مادی: ((او درین حزب بازیها وارد نیست. ))

فرهنگ عمید

حزب

هریک از قسمت‌های چهارگانۀ هر جزء قرآن،
(سیاسی) گروهی از مردم که دارای مرام و مسلک معینی باشند،
[قدیمی] بهره و نصیب،
[قدیمی] گروه، دسته،

معادل ابجد

حزب آلمانی

149

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری